نگاه آزاد
۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه
جمله روز : آنکه می تواند انجام می دهد و آنکه نمی تواند انتقاد می کند . جرج برناردشاو

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسيار دردش آمد ...

یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!

یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!

یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!

یک یوگيست به او گفت : این چاله و همچنين دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعيت وجود ندارند!!!

یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایين انداخت!

یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!

یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پيدا کند!

یک تقویت کننده فکر او را نصيحت کرد که : خواستن توانستن است!

یک فرد خوشبين به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!

سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بيرون آورد...!


جمله روز : آنکه می تواند انجام می دهد و آنکه نمی تواند انتقاد می کند . جرج برناردشاو

نگاهی به قانون قصاص از روزنه اخلاق

• قتل غیر عمد مجازاتش اعدام شد و قتل عمد، تائیدی بر توسعه نیافتگی اخلاق در بین ما که شرع اسلام بر ویرانه های آن ایستاده است. سیستم عریض و الطویل مدرن قضائی در خدمت اجرای قوانین غیرمدنی در می آید که مفاهیم حقوقی و قانونی و انسانی چون قتل عمد و غیرعمد، گناه و بی گناهی، مجازات متناسب با جرم و ... را در روح و ذهن ما آشفته و درهم ریخته و بدین ترتیب جایشان با هم عوض می شود ...

اخبار روز:
سه‌شنبه ۲٨ مهر ۱٣٨٨ - ۲۰ اکتبر ۲۰۰۹

در نوامبر سال ۲۰۰۵ در جنین - کرانه باختری ، سرباز اسرائیلی بسوی پسر ۱۲ ساله ای ( احمد) آتش گشودند، چرا که به اشتباه تفنگ پلاستیکی او را به جای اسلحه گرم و واقعی گرفته بودند. تن زخمی او به بیمارستان فرستاده می شود و به دلیل وخیم بودن وضعیت او، با هلیکوپتر به حیفا منتقل می شود و بعد از تلاش دو روزه پزشکان ، احمد ،علائم حیات را رفته رفته از دست می دهد. پدر او اسماعیل خطیب ، وقتی می بیند که پسر او در حال مرگ است ، اعلام می کند که اعضای بدن او را به کودکان نیازمند اهدا خواهد کرد. پزشکان با نظر انداختن به لیست بیماران در حال انتظار ، به او اعلام می کنند ، کودکانی که در خطر مرگ هستند بیشتر اسرائیلی هستند.
او قلب ،کلیه ها ، کبد و ریه ها ی احمد را به افرادی ( بدون توجه به دین و نژاد آنها) بخشید که در الویت بودند. یکی از کلیه های احمد را دختر خردساله ی اسرائیلی به نام منوها لوینسون گرفت که والدین او از اولترا ارتودوکس های اسرائیلی بودند که به هیچ وجه حاضر نیستند فلسطینی ها در این سرزمین سکنا بگزینند. علیرغم آنکه والدین دختر به صراحت اعلام کرده بودند ، برایشان ایده آل تر خواهد بود که ارگان را از یک یهودی دریافت می کردند، اسماعیل خطیب برای پیوند حاضر شد. فرانکفورتر آلگماینه در آلمان گزارش مفصلی از آن تهیه کرد که بسیاری را تحت تاثیر خود قرار داد. فیلمی از او نیز تهیه شد که به دیدار کودکان می رفت . این فیلم قلب جنین نام دارد.او خود در این راستا می گوید؛
، اهدای اعضای بدن پسرم به کودکان دیگر ، به خصوص کودکان اسرائیلی ، این بود که می خواستم پیام صلح و عشق برای تمام کسانی که عاشق صلح هستند ، باشد. همه شاخه زیتون را به عنوان مظهر صلح می کارند. من اعضای بدن پسرم را در کودکان اسرائیلی کاشتم و این برای من عین مظهر صلح بود.
او در برابر سوالی تاکید می کند که بحث بر سر سیاست، عرب یا یهودی نیست، بحث بر سر انسان است. من در این کودکان، فرزند خود را می بینم.
یک اسرائیلی که پسرش در حمله مبارزان فلسطینی کشته شده می گوید ،، اینجا در خاورمیانه از یاد برده ایم که همه انسان هستند. بین فلسطینی و اسرائیلی هیچ فرقی نیست. از دست دادن فرزند آخر دنیا است. من پسرم را فلسطینی ها کشتند در حالیکه هنوز بیست سالش نشده بود. من پدر احمد را انسانی کاملا متفاوت می بینم. او مرد بزرگی است که درس بزرگی هم داد. به همین دلیل به ملاقاتش رفتم چیزی که در اینجا اتفاق نمی افتد و غیر معمول است.
اسماعیل خطیب هرگز سرباز اسرائیلی را که بسوی فرزندش شلیک کرد، جستجوو سرزنش نکرد، بلکه ساختاری را سرزنش کرد که انسا نها را چنین مقابل یکدیگر قرار می دهد. او مرکز فرهنگی را بنیان گذاشت که در آن به جای تقویت ادبیات خشونت و انتقام ، روزانه گذشت را تمرین می کنند.
اسماعیل خطیب مردی عامی بدون تحصیلات دانشگاهی است ، ولی حقوق بشر را نه در کلام که در واقعیت و آن هم در مفهوم گذشت و رواداری به صورت ما پرتاب کرد. ولی در واقع آنچه که او انجام داد، چیزی فرای حقوق بشر بود.
به هیچ شکی رنج از دست دادن فرزند بسیار دشوار است. تنها عده ای می توانند آن را درک کنند که از این مسیر گذشته اند. لذا انان به لحاظ منطقی و احساسی کم و بیش تجربه مشترکی دارند. حال سوال من این است که چطور می شود عده ای قادر می شوند از مرز انتقام بگذرند ومسیر گذشت را طی کنند، وبه عبارتی منطق بر آنان حاکم شود و احساس را پشت سر گذاردند.
بهنود شجاعی متهم به قتل (غیر عمد) احسان نصراللهی ، روز یکشنبه توسط مادر مقتول به قتل رسید. در این تراژدی بدوی ،هر سه قربانی شدند.
بهنود ، احسان و مادراحسان( مقتول ) هرسه قربانی زنجیره ای خشونتی هستند که بدلیل پشتوانه قانونی ( شرع)آن ، ساختاری شده است . نقطه تراژدی این قانون ( قصاص) و خشونت ساختاری ، زمانی مشخص می شود که از فردی بیگناه ، قاتلی با لقوه می سازد وبا توجیه مذهبی آن ، خرد ووجدان فردی را سراسر ویران می سازد. بهنود شجاعی مرتکب قتل غیر عمد شده بود ، چرا که برای کشتن احسان برنامه قبلی نداشت ، بلکه اومغلوب خشونت لحظه ای شد ، که تربیت یافته و وارث آن بود. تربیت یافته آن ساختار آموزشی و تربیتی خشونت بار و بافت فرهنگی لات و لات وارگی یک قرن سرگشتگی در پیچ و خم تاریخ . وارث خشم انباشته شده در خود که هیچ روزنه ای برای عبور وتخلیه آن در جامعه پیش بینی نشده است و تا مغز استخوان ما رسوخ و عفونت کرده است. عفونت از این منظر که ، اعدام را واقعی و امری بدیهی می بینیم. اما مادر احسان مرتکب قتل عمد شد ، چرا که برای کشتن او، چه تئوری هایی که نبا فته بود و چه انرژی تخریبی و ویران سازی را در درون خود منجمد نکرده بود. درسایه قانون مذهبی ،( که مردم عادی را بدون در نظر داشت حقوق شهروندی ، به جای قاضی ، هیئت منصفه و مجری حکم می نشاند و همانند جوامع بدوی عدالت را به خون بس حواله می دهد) از مادری در انتهای زندگی خود، قاتلی ساخت که به قتل عمد مرتکب شد ، با این تفاوت که قتل عمد او دارای مشروعیت قانونی بود.
قتل غیر عمد مجازاتش اعدام شد و قتل عمد، تائیدی بر توسعه نیافتگی اخلاق در بین ما که شرع اسلام بر ویرانه های آن ایستاده است. سیستم عریض و الطویل مدرن قضائی در خدمت اجرای قوانین غیر مدنی در می آید که مفاهیم حقوقی و قانونی و انسانی چون قتل عمد و غیرعمد ، گناه و بی گناهی ، مجازات متناسب با جرم و ... را در روح و ذهن ما آشفته و درهم ریخته و بدین ترتیب جایشان با هم عوض می شود. مادر احسان آرام گرفت ، چرا که به گفته خود او حکم خدا را جاری ساخت. و تو می اندیشی چگونه می توان از سقوط مادری در پایان عمرش ، به لجن فرهنگ پوچ و دنیای کوچکی که به اندازه یک انگشت دانه است ، جلوگیری کنی؟ و در این داستان شگفت انگیز، مایی که بر روی قاتل و مقتول متمرکز بودیم و ساختار و فرهنگ پوسیده دینی چنین جنایتی را به فراموشی سپرده بودیم ، از یاد برده ایم که همه ما یک واقعیتم یعنی انسانیم و این خدا است که در مفهوم کانت یک ایده ذهنی و انتزاعی است و تا ابد ایده باقی خواهد ماند وآنچه که حقیقت است و می توان آن را تحقق و واقعی و ملموس ساخت چون بخشش و گذشت، قوانین اخلاقی است که از فیلتر خرد عملی و وجدان فردی یعنی خدای درون ما عبور می کند. و این قوانین اخلاقی که ناشی از خرد و وجدان فردی است ، باید ارزیابی کند آیا رفتار ما به بهترین ها ختم می شود و بین انتقام و عفو ، کدام بهترین است و برای ارزیابی ، خود را هدف این انتخاب قرار دهیم .
عاطفه ۱۶ ساله( در شهر نکا) که دچار عقب ماندگی اجتماعی ناشی از هم پاشیدگی خانواده و بی سرپرستی بود( و قربانی جامعه ای خشن، که در ماندگان را از خود می راند) نه به حکم قاتل ، که به حکم فساد اخلاقی بر دار کشیده
شد . غافل از آنکه سکوت ما و تجمع ما برای دیدن جنازه آویخته او ، سند و شاهدی بر فساد و عفونت اخلاقی ما و نه عاطفه بود. آری اینجا ایران است ، اینجا آخر دنیا است که مرز های توسعه انسانی را ایده های انتزاعی تعیین می کنند و نه وجدان ها و خرد های عملی درد کشیده فردیت ها. اینجا ایران است ، میدان نبرد خونین بین بالغ شدن و نابا لغ ماندن.
باید بیاموزیم که انسان و حیات او را نباید وسیله ای برای کاهش خشم خود و یا قربانی کردن برای ایده های انتزاعی بکار گیریم. کانت در فلسفه اخلاق خود استدلال می کند که انسان برای اخلاقی شدن و اخلاقی ماندن ، نیازی به خدا ندارد، چرا که موضوع و سوژه قوانین اخلاقی ، خدا نیست بلکه انسان و کرامت اوست و این انسان است که در قوانین اخلاقی هدف است. به زعم او انسان بدون تکیه بر دین می تواند به با لاترین مرجع قانونگذاری اخلاقی صعود کند. به همین دلیل او معتقد است که انسان غیر مذهبی می تواند اخلاقی باشد و اخلاقی هم بماند ، ولی انسان مذهبی باید تلاش کند که اخلاقی شود و اخلاقی باقی بماند . به این معنا که باید معیار های اخلاقی او با معیار های اخلاقی و ارزش های برتر جهانی برابری کند. در نتیجه از نظر او دین و مذهبی بودن، شرط اخلاق و اخلاقی بودن نیست. ( ورونیکا موسولین . کانت و خدا ، صفحات ٣۰ ، ۹۰ ، ۵۹ تا ۷۷)
اسماعیل خطیب یکی از سوژه های فلسفه اخلاق کانت است. عمل او برای ما پیامی داشت. باید سر ها را برگردانیم بسوی آن دسته ازانسان ها ، مادران و پدرانی که مرز قوانین اخلاقی منجمد شده در پوسته ایده های ذهنی را در نوردیدند و قوانین اخلاقی خود را جاری ساختند؟ آیا از این انسان هایی که ساختار شکنی کردند و بر خلاف فرهنگ دینی مسلط و خشونت ساختاری در جامعه واکنش نشان داده اند ، هیچگاه تقدیر کرده ایم ؟
با آنها مصاحبه کرد ه ایم ؟ و از آنها خواستیم که از تجربیات احساسی و فکری خود واز آن رنجی که پشت سر گذاشتند، برای ما بگویند

نویسنده :مژگان ثروتی

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه
آرزوی کفش نو

مثلا تا حالا آرزو كرده ايد كفش كلارك دویست هزار تومنی بپوشيد؟

ممكنه آرزوهاتون کوچکتر از این باشه!

ولیکن مطمئنم که تا حالا چنین آرزویی نکرده اید:

"داشتن يه جفت كفش سالم "

ولي اين چوپان كوچولو تو كوههاي چهارمحال و بختياري اين آرزو رو داره:

"داشتن يه جفت كفش سالم "

4 ماده غذايي براي مقابله با آنفلوانزاي خوكي

مصرف هويج، قارچ، انار و چاي سبز از جمله اقدامات پيشگيرانه در برابر ابتلا به آنفلوانزاي خوكي است. همانطور كه مي‌دانيد هر روز بر شمار مبتلايان به آنفلوانزاي خوكي افزوده مي‌شود، پس براي عدم ابتلا به اين بيماري و حذف اين روند، پيشگيري‌هاي اساسي بايد صورت گيرد.در اينجا متخصصان به توضيح 4 ماده غذايي پرداخته‌اند كه سيستم ايمني بدن را در مقابله با اين ويروس مقاوم‌تر مي‌كند.

هويج

براي مقابله با اين بيماري، هويج ، انتخاب مناسبي است، چراكه منبع غني از بتاكاروتن است و بتاكاروتن، مقاومت بدن را در مقابله با اين بيماري، بالا مي‌برد.طبق تحقيقات هر چه بتاكاروتن بيشتر مصرف شود، سلول‌هاي ايمني بدن كه شامل سلول‌هاي كشنده طبيعي هستند، گسترده‌تر مي‌شوند.

قارچ

شما حتما از شنيدن اين خبر كه سس قارچي كه معمولا روي استيك مي‌ريزيد، سيستم ايمني بدن را مقاوم مي‌كند، خوشحال خواهيد شد.طبق تحقيقات اخير‌ با استفاده از قارچ ، سلول‌هاي كشنده طبيعي افزايش پيدا مي‌كنند و در نتيجه سيستم ايمني بدن مقاوم‌تر مي‌شود.

انار

يكي از دلايلي كه از انار به عنوان ميوه‌اي فوق‌العاده ياد مي‌شود، داشتن خاصيت آنتي‌اكسيداني آن است.انار بيشترين ظرفيت آنتي اكسيداني را براي مهار يا خنثي‌سازي راديكال‌هاي آزاد دارد و با داشتن اين خاصيت مي‌تواند با بيماري‌هاي مختلف از جمله آنفلوانزا، مقابله كند. اگر انار در دسترس شما نيست مي‌توانيد از آب انار بدون شكر استفاده كنيد.

چاي سبز

در چاي سبز نوعي آنتي‌اكسيدان به نام "كاتچين" وجود دارد كه مي‌تواند سلول‌هاي ايمني بدن را افزايش دهد و طبق تحقيقات انجام شده، اين ماده حركت انتشار ويروس را كند مي‌كند. از ديگر تركيبات چاي سبز،"ال‌تيانين" است.طبق تحقيقاتي كه در هاروارد انجام شده، اين ماده، مقاومت سيستم ايمني بدن را افزايش مي‌دهد.

“ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌ک

دکتر شریعتی انسان ها را به چهار گروه زیر دسته بندی کرده است:

دسته اول

آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند

عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آن‌هاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

دسته دوم

آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌شان یکی است.

دسته سوم

آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند
آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

دسته چهارم
آنانی که وقتی هستند نیستند ، وقتی که نیستند هستند
شگفت‌انگیزترین آدم‌ها در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می‌فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه
خشونت و نفرت خفته در جامعه ایرانیان

یکی از اخلاق های ناپسند که در عده زیادی از ایرانیان در سراسر دنیا کاملا مشهود است لجبازی و خشونت نهفته در رفتار و کردار آنان است این خشونت نهادینه شده بطور دایم در ذهنها پرورش یافته و در کلیه منازعات کلامی و رفتاری انسان بروز و عینیت دارد.برخی از روانشناسان منشا آن را در وجود تبعیض و نارضایتی عام در بین ایرانیان از شرایط اجتماعی ، سیاسی ، معیشتی ، مذهبی و فرهنگی موجود در زندگی و جامعه خود در هر کجای دنیا میدانند. نمونه انرا می توان در فرهنگ رانندگی ، بگو مگوهای همسایه ها و فامیل و آشنایان و همچنین در برخی مراسم مذهبی می توان دید، همین خشم و خشونت که حتی در اکثر سریالهای تلویزیونی نیز بطور مشهود تبلیغ میشود حتی بین والدین و فرزندان نیز وجود داردو درجامعه ایرانیان داخل و خارج کشور متاسفانه نسبت به سایر جوامع با ساختار مشابه دارای شدت بیشتری نیز میباشد . بطوریکه در کلام خیلیها می شنویم که برای ریشه کن کردن بزه و خلاف در جامعه به جای تلاش در ارتقاع سطح فرهنگی و آگاهی جامعه و ریشه کنی فقر و تبعیض که از وظایف دولتها و نظامها می باشد معتقد به اعمال سختترین مجارات مجرمین به جای اصلاح انان هستند و حکومتها نیز برای سرپوش گذاشتن بر عدم توانایی هایشان در بستر سازی سالم جامعه و ریشه کنی انگیزههای جرم و جنایت ، تنها با اقدامات امنیتی و قضایی بطور مقطعی همراه با مجازاتهای سنگین تنها به پاک کردن آن موضوع خواص می پردازد و با توجه به قوانین قضایی موجود که تمایل بیشتری به حذف مجرم دارد تا جرم ، با حمایت غیر مستقیم خود از مجازاتهای سنگین میپردازند.

در بر نامه دیشب صدا و سیما در مورد اعدام بهنود شجاعی با توجه به صحبتهای گزینشی اعلام شده ، بطوریکه از صحبت خانواده مقتول و اتهام زدن به افراد و سازمانها نیز کاملا مشهود بود بهنود بیشتر به خاطر لجبازی و عدم کافی دانستن عجز ولابه خانواده قاتل اعدام شد . شاید آنقدر که مجارات قاتل برای خانواده مقتول مهم بود دلایل فحاشی و بزه منتسب به مقتول در دعوا برای خانواده ایشان مهم نبود بطوریکه برای پاک کردن نقس تربیتی خانواده ها درپرورش فرزندان احسان یک انسان کامل و صد در صد مفید جامعه و قاتل یک انسان شرور نشان داده شد که با اعدام به ارامش رسید.

اذعان این موضوع از طرف خانواده احسان که از ابتدا قصد قصاص داشتند و برای رسیدن به این هدف به هیچ قول و حرف خود و رضایت در حضور هنرمندان نیز پایبند نبودند و برای اعدام قاتل شاید دست به هر عمل دیگری نیز در صورت لزوماعمال میکردند بسیار حایز اهمیت بود.از نظر نگارنده انگیزه اصلی قتل ؛ فحاشی و دعواهای بی مورد و آن نفرت و تنفر نهفته در وجود افراد جامعه که یکبار در قالب فحاشی مقتول و یکبار در قالب چاقوی قاتل و یکبار در قالب مادر مقتول در جامعه عینیت پیدا می کند.امید آنکه این نفرت در جامعه ما کمتر وکمتر شود و جان انسانها ارزش بیشتری پیدا کند.در پایان متذکر می شود آنچه که در جامعه بیشتر بحث میشود نه مظلومیت احسان و بهنود و پلیدی جرم که عمل مادری داغدار است که نیازی به همدردی جامعه ندارد.

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه
دعای امروز

خداوندا : براي همسايه كه نان مرا ربود، نان !! براي عزيزاني كه قلب مرا شكستند، مهرباني !!
براي كساني كه روح مرا آزردند، بخشش !! و براي خويشتن خويش ، آگاهي و عشق مي طلبم ...

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه
ریشه در خاک ( فریدون مشیری)

تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد

و اشک من ترا بدرود خواهد گفت

نگاهت تلخ و افسرده است

دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است

غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است


تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی

تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی

تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است

تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است

تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران

تو را این خشکسالی های پی در پی

تو را از نیمه ره بر گشتن یاران

تو را تزویر غمخواران ز پا افکند

تو را هنگامه شوم شغالان

بانگ بی تعطیل زاغان

در ستوه آورد

تو با پیشانی پاک نجیب خویش

که از آن سوی گندمزار

طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است

تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت

تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت

که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است

تو با چشمان غمباری

که روزی چشمه جوشان شادی بود

و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده است

خواهی رفت

و اشک من ترا بدروردخواهد گفت


من اینجا ریشه در خاکم

من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم

من اینجا تا نفس باقیست می مانم

من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم

امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست

من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم

من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی

گل بر می افشانم

من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید

سرود فتح می خوانم

و می دانم

تو روزی باز خواهی گشت