داستان از اين قرار است که حدود دو سال پيش يکی از همکاران من برای زايمان به بيمارستان عرفان رفت. و به سلامت نوزاد خود را به دنيا آورد. ولی قضيه به همين جا ختم نشد... به قطعيت میتوانم ادعا کنم که اکثر خانمهای باردار وسواس بسيار زيادی در انتخاب دکتر زنان خود دارند و آنقدر در اين خصوص جستجو میکنند تا در نهايت به يک پزشک اعتماد کرده و او را انتخاب کنند. اين امر موجب میشود که به ميزان اهميت بيمارستانی که قرار است در آن زايمان کنند و از آن مهمتر پزشک کودکی که قرار است کودکشان را درست پس از تولد در آن بيمارستان معاينه کند خيلی توجه نکنند. در حقيقت از آنجايي که سزارين در کشور ما بسيار رايج گرديده است، بيشتر توجه خانوادههايي که قرار است کودکی بدنيا بياورند بر روی اين نکته است که جراح متخصص زنان و زايمان ماهری را پيدا کنند. دليل اين موضوع هم با يک جستجوی ساده در اينترنت پيداست:" سزارين يکی از 5 جراحی پر ريسک دنياست"! خب، روی اين موضوع نمیخواهم خيلی تکيه کنم، بالاخر ه برخی از زايمانها مثل زايمان خودم به طبيعی ختم نمیشود و مادر ناچار است برای نجات جان کودک و صد البته خودش، تن به سزارين دهد. در اينجا میخواهم به موضوع اهميت انتخاب بيمارستان و از آن مهمتر پزشک کودک بپردازم. چيزی که ممکن است اين سؤال را در ذهنتان ايجاد کند که "پزشک کودک چه اهميتی دارد؟؟؟؟" حالا به ادامه داستان میپردازم.... دوستم پس از زايمان کودک هفت ماهه خود با تشخيص پزشک کودک بيمارستان عرفان به نام خانم دکتر حاجی الف ت، که خانمی با ظاهر چادری و محجبه است (منظورم ظاهری است که ما ايرانيها به عنوان مظهر تدين میشناسيم) در ان آی سي يو بستری شد. مدت بستری اين کودک بيش از دو ماه طول کشيد و در طول اين مدت هر بار يک عيب و ايراد و مرض به بچه اضافه ميشد. البته قبل از بستری کردن کودک شغل پدر و نوع بيمه درمانی خانواده توسط پزشک کودک اين بيمارستان پرسيده میشد و بعد از آن سيل بيماريها بود که به نوزاد خانواده نسبت داده میشد. و در شرايطی که پدر و مادر کمرشان از هزينههای بيمارستان شبی 1.5 ميليون ان آی سي يو خم میشد و درخواست دريافت شرح حال کودکشان را از بيمارستان میکردند تا او را به بيمارستان دولتی با شبی 15000 تومان انتقال دهند کودک به طور معجزهآسايي بهبود مييافت و چند روز بعد از دستگاه خارج شده و سپس مرخص میگشت. به گفته دوست من که نوزادش را اواخر سال به دنيا آورده بود و ناچار شده بود او را تا اواخر فروردين سال بعد در بيمارستان و زير دستگاه نگه دارد و سال نوی تلخی را گذرانده بود، اين پزشک هر روز تعداد نوزادانی که در دستگاه آن آی سي يو بستری بودند را چک میکرد و با يک مقايسه تلفنی با ساير بيمارستانها به ساير همکاران زير دست خود خرده میگرفت که چرا بايد بيمارستانهای ديگر نوزادان بيشتری در دستگاه داشته باشند ولی ما نه؟؟!!!! اين اخبار از دهان پرستارانی که ديگر تاب رفتارهای غير پزشکی بلکه پولدوستانه ايشان را نداشتند به گوش خانوادهها میرسيد. البته تا آن موقع که وجدان زير خاکستر وجودی اين انسانها برانگيخته شود، چه هزينههای کلانی را خانوادهها نپرداخته بودند و چقدر پول تو جيب بيمارستان نرفته بود. واقعه دردناکی که باعث شد دست به قلم ببرم و اين متن را بنويسم اين بود که اين موضوع هنوز تمام نشده است. و بدون شک دليل آن اين است که اين خانوادههای تيغ خورده همينکه کودکشان از بيمارستان مرخص شده فرار کردهاند و ديگر پشت سرشان را نگاه نکردهاند و آنقدر خدا را شکر کردهاند که بچهشان سالم است که نگو و نپرس. همين امسال، دو ماه پيش يكی ديگر از دوستان من دوقلوی خود را در اين بيمارستان بدنيا آورد و با تشخيص پزشک تهرانی در همين چاه افتادند. بماندکه چقدر تن و بدن اين پدر و مادر لرزيد و چند تا بيماری برای بچههايشان تشخيص داده شد. قبل از تمام اين تشخيصات هم اول شغل پدر و بعد نوع بيمه درمانی آنها بررسی شد. پدر اين خانواده برايمان تعريف میکرد که چقدر از شنيدن اين سؤال تعجب کرده است و در نهايت صداقت هم پاسخ داده است. جالب توجه اين است که همزمان با دوست من، خانم ديگری نيز در بيمارستان دوقلو به دنيا آورده بود که شغل پدرش بازاری بود (يعنی عجب طعمهای!!! ) ولی درايت اين خانواده آنها را از دام اين پزشک عنکبوت صفت نجات داد. درست هنگامی که پزشک برای اين دوقلوها تشخيص داد که مشکل آب مغزی دارند و بايد جراحی شوند، بلافاصله پدر خانواده درخواست شرح پزشکی کرده و بچه را از بيمارستان بيرون آورد، البته با تهديد بيمارستان برگههای رضايت شخصی را امضا کرد و همه چيز را بجان خريد و بلافاصله با پزشکان ديگر و بيمارستانهای ديگر مشورت کرد و نتيجه آزمايشات جديد کاملاً مشخص بود، دوقلوها کاملاً سالم بودند.آنها به سلامت به خانهشان برگشتند و زندگی شيرين و جديدشان را شروع کردند. ولی دوستان من که هنوز هم يکی از نوازادانشان در بيمارستان عرفان بستری است، در دام اين عنکبوت افتادند. البته آنها هم وقتی پزشک تشخيص داد که بايد قلب هر دو کودک جراحی شود، درخواست شرح پزشکی کردند تا بچهها را به بيمارستان دولتی انتقال دهند و البته در اين مسير با مدير بيمارستان هم مشاجره کردند. و در کمال تعجب روز بعد مشاهده کردند که هر دو کودک از ان آی سي يو به بخش منتقل شدهاند و ميزان زردیشان که تا به آن روز از 12 پايينتر نيامده بود ناگهان به 3 رسيد. و درست همان روز يکی از نوزادان مرخص شد. با اين بذرپاشی که هدفشان جلب اعتماد بود موفق شدند تا نوزاد ديگر را همچنان در بيمارستان نگه دارند و تا میتوانند آنها را به اصطلاح تيغ بزنند. میدانيد صحبت از چه مبلغی است؟ 21 ميليون تومان... و آن هم فقط برای طمع اين پزشک و نه بخاطر اينکه واقعاً آنها مريض باشند. پزشك تهرانی عنکبوت صفت که لياقت پيشوند دکتر را ندارد با استفاده از الفاظ قلمبه سلنبه پزشکی خانوادهها را فريب میدهد و ما هم که از علم پزشکی بيخبريم فکر میکنيم واقعاً خبری است. در حالي که پدر اين خانواده به ما میگفت که دليل بستری کردن کودکشان اين است که کودک شير بالا میآورد. من رشتهام پزشکی نيست بلکه فقط يک مادرم که خيلی در خصوص تشخيصهای پزشکی و داروهايی که برای خانوادهام تجويز میشود تحقيق و مطالعه میکنم. و اين را میدانم که شير بالا آوردن يکی از مشکلات بسيار بسيار رايج در نوزادان است که به اين خاطر نوزادان را بستری نمیکنند. اميدوارم خانوادههايی که در دام اين عنکبوت افتادهاند و يا از دام آن رهانيدهاند تجربيات خود را به اين متن افزوده و به همه اطلاع رسانی کنند. برادر بنده نيز در ديماه 89 فرزند 22 روزه خود را در اين بيمارستان و نزد همين پزشك بستري كرد جالب است مشكل ايشان نيز شير بالا آوردن گاه به گاه كودك بود، وقتي اين ايميل را ديدم طي تماسي با او در اين خصوص صحبت كردم، برادرم و همسر ايشان نيز دقيقا تاييد كردند كه به خاطر هزينه هاي بالاي بيمارستان تقاضاي شرح پزشكي كرده و جالبتر اينكه فرداي آن روز از همين پزشك شنيدهاند كه مشكل برطف و تا دو روز ديگر ميتوانند كودك را به خانه ببرند برادر من آماده هرگونه شكايت و پيگيري نيز هست و چنانچه تعداد شاكيان حداقل به سه نفر برسد اين مطلب طبق قوانين ناقص ايران هم قابل پيگيري اساسي خواهد بود. جمال پرتو – تهران 03/02/90 |