دیو سیاه شب چرا جای دگر نمی شود
سقف سیاه آسمان سوده شده ست از اختران
ماه چه، ماه آهنی، این که قمر نمی شود
وای زدشت ارغوان ریخته خون هر جوان
چشم یکی به ماتم اینهمه تر نمی شود
مادر داغدارمن، طعنه تهنیت شنو
بهر تو طعن و تسلیت، گر چه پسر نمی شود
کودک بینوای من، گریه مکن برای من
گر چه کسی به جای من بر تو پدر نمی شود
باغ زگل تهی شده، بلبل زار را بگو
از چه زبانگ زاغها گوش تو کر نمی شود
ای تو بهار و باغ من، چشم من و چراغ من
بی همگان به سر شود بی تو بسر نمی شود