یه خانومی گربه ای داشت که هوویشوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یهروز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولشمی کنه. وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتراومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، امانتیجه ای نمیگیره. یک روز گربه رو بر میداره میذاره توماشین. بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنشگوشی رو برمیداره. مرده میپرسه: " اون گربه کره خرخونس؟" زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش،من گم شدم!!!!